از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد / و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت / خود را تهی زخون دل چند ساله کرد . . .
سلام، غریب تر از هر غریب
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زائر، بهشت گمشده
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده
سلام، امام غریب من
اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن ست
کز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن ست
پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک
گز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن ست . . .
هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گریان، زغمى دیده عالم شده امشب
پایان شب آخر ماه صفر است این
یا آنکه ز نو ماه محرّم شده امشب
از داغ جگر سوز نبى سیّد ابرار
نخل قد زهرا و على خم شده امشب
سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش
چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش
رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او
لکه های سرخ روی گوشوار مادرش
عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است
گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است
این چه شور است که بر پا شده در ارض و سماء
این چه سوز است که در سینه هر مرد و زن است
بانگ وفریاد به گوش آید از افلاک مگر
رحلت ختم رسولان و عزای حسن است
الا جمال تو حسن خدا امام حسن
امام پیش تر از ابتدا امام حسن
زعیم مملکت بی حدود حضرت حق
به کل خلق تویی مقتدا امام حسن
باز هم موسم پرپر شدن گل آمد
باز هم فصل فراق گل و بلبل آمد
آسمان دل ما ابرى و بارانى شد
دیده را موسم اشک و گهرافشانى شد
سکوت ، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت
دل شکسته لیلا از این مصیبت سوخت
به یاد خاطره های کریم آل عبا
تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت